جدول جو
جدول جو

معنی باغ امیر - جستجوی لغت در جدول جو

باغ امیر
(اَ)
ده کوچکی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 70 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و بر سر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه واقع است و 25 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
از قراء کوارفارس و در نیم فرسخی مغربی کوار است. (از فارسنامۀناصری ص 262). دهی است از دهستان کواربخش سروستان شهرستان شیراز که در 110 هزارگزی جنوب باختر سروستان و یک هزارگزی شوسۀ شیراز به فیروزآباد در جلگه واقعاست. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 73 تن سکنه و آب آن از رود خانه قره آغاج تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و چغندر و صیفی و شغل مردمش زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان صوفیان بخش شبستر شهرستان تبریز که در 7 هزارگزی باختر شبستر و 4 هزارگزی شوسه و راه آهن مرند به تبریز واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 197 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(غِ وَ)
باغی بوده است در اول حدغور از جانب هرات: منزل نخستین باشان بود و دیگر خیسار ودیگر بریان و آنجا دو روز ببود تا لشکر بتمامی در رسید پس از آنجا به پاررفت و دو روز ببود و از آنجا به چشت رفت واز آنجا بباغ وزیر، بیرون. و آن رباط اول حدغور است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 110 و چ غنی و فیاض ص 115)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بحرآسمان بخش ساردوئیه که در 20 هزارگزی خاور راه مالرو جیرفت به بافت واقع است و8 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(غِ مُ عَیْ یِ)
نام باغی در مغرب تهران میان سید نصرالدین و میدان محمدیه (اعدام) متعلق به خاندان معیرالممالک. (از مجلۀ اطلاعات ماهانه، شمارۀ 98ص 8). آنجا آب انباری و مدرسه ای نیز باین نام هست
لغت نامه دهخدا
(کَ)
قریه ای است در شش فرسنگی جنوبی شهر خفر. (فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان کوکان بخش خفر شهرستان جهرم که در 16 هزارگزی باختر باب انار و 20 هزارگزی باختر راه شوسۀ شیراز به جهرم در جلگه واقع است. ناحیه ای است گرمسیر و دارای 278 تن سکنه، آب آنجا از چشمه و رود خانه قره آغاج تأمین میشود و محصول عمده آن برنج و غلات و خرما و مرکبات و شغل مردمش زراعت و باغداری و راهش فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام آبادیی نزدیک سیرجان قدیم. سیرجان قدیم در محل قلعه سنگ بود و بفرمان ایدکو آن شهر خراب و مردمش به باغ بمید که تا قلعه چهار فرسنگ فاصله داشت منتقل شدند. حافظ ابرو مینویسد: اوکو (ایدکو) فرمان داد تا قلعۀسیرجان را خراب کردند و شهر را به سمید (صحیح: بمید) آوردند و حکم شد تا رعایا خانه های خراب را عمارت کنند و اهل سیرجان در سمید متوطن گشتند. (نسخۀ خطی ملک ورق 160). در حاشیۀ تاریخ کرمان چ باستانی پاریزی آمده است: کلمه ’بیمنذ’ که در بلاذری آمده برخلاف تصور بعضی از مورخان میمند نیست، بلکه این شهر همان محل ’باغ بمید’ است که از آبادیهای مهم سیرجان بود و هنوز هم هست. این محل در تاریخ ابن خلدون بصورت ’همید’ ذکر شده. در معجم البلدان آمده است: مجاشعبن مسعود سلمی را ابن عامر به تعقیب یزدگرد بکرمان فرستاد. لشکر ابن مجاشع در بیمنذ دچار شکست شد. بلاذری گوید لشکر مجاشع در بیمنذ دچار گرفتاری و هلاک شد. آبادی شهر فعلی سیرجان از حدود سالهای 796 هجری قمری ببعد است. رجوع شود به حواشی تاریخ کرمان ص 29 و 30 و 239 و مقدمۀ آن ص نح. این کلمه در فرهنگ جغرافیایی بصورت به بین آمده است. رجوع به باغ به بین شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دِ اَ)
بندی است در حوالی شیراز که درزمان عضدالدوله دیلمی امیر نام شخصی به امر او ساخت و بعضی گویند مرد مسافری امیر نام به ارادۀ خود این بند را بست. (برهان) (آنندراج). بندی است در حوالی شیراز که در زمان عضدالدوله دیلمی ساخته شده (337 -373 هجری قمری) برای مشروب کردن اراضی کربال علیا و سفلی بنا شده و بنا بگفتۀ نویسندگان آن دوره با سنگ و سرب بهم متصل گردیده و در آن محل سیصد چرخ ساخته بودند که هر یک آسیایی را بحرکت درمیاورده است و خود سطح آب را بالا برده مخزن وسیعی تشکیل میداده است و آب برای هنگام خشکی ذخیره میشده. این سد چند مرتبه خراب شده و آنرا تعمیر کرده اند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فرهنگ رشیدی و انجمن آرا و نزهه القلوب شود، اصل هر چیزی. (برهان) (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء) ، پشتیبان. (برهان) (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). رجوع به بنیاد شود
دهی از بخش خرقان شهرستان ساوه که 486 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1) ، تاجری که متاع را نگه دارد تا گران فروشد. ج، بنادره. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از دهستان مال اسد بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. واقع در 16 هزارگزی خاور چقلوندی و 9 هزارگزی جنوب خاوری راه فرعی چقلوندی به بروجرد. ناحیه ای است تپه ماهوری و سردسیر و مالاریایی. دارای 90 تن سکنه که زبان آنها لری و فارسی و مذهبشان شیعی است. آب آنجا از چشمه سارها و محصول غلات و صیفی و تریاک و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان فرش و سیاه چادر می بافند. راه مالرو و ساکنین آنجا از طایفۀمال اسدند و در ساختمان و چادر سکونت دارند و زمستانها بقشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی از دهستان خاده بخش دلفان شهرستان خرم آباد. 15 هزارگزی جنوب خاوری نورآباد 15 هزارگزی جنوب خاوری راه خرم آباد به کرمانشاه. جلگه، سردسیر مالاریائی، 360 تن سکنه، آب از سراب سیاره. محصول: غلات، تریاک، توتون، لبنیات. شغل اهالی زراعت، گله داری. راه آن مالرو است. ساکنین از طایفۀ خاده میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مال الامیر. ایذه. ایذج. در نوزده فرسنگی مشرق شوشتر و آن قصبۀ مرکزی بختیاری است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ثم سافرنا من مدینه تستر... و وصلنا الی مدینه ایذج و تسمی ایضاً مال الامیر. (ابن بطوطه، یادداشت ایضاً). و رجوع به مالمیر و ایذه و ترجمه سفرنامۀ ابن بطوطه ص 184 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مال امیر
تصویر مال امیر
ایذه نام جایی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با امید
تصویر با امید
بالأمل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از با امید
تصویر با امید
Hopefully
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از با امید
تصویر با امید
avec espoir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از با امید
تصویر با امید
с надеждой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از با امید
تصویر با امید
आशापूर्वक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از با امید
تصویر با امید
امید کے ساتھ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از با امید
تصویر با امید
আশার সঙ্গে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از با امید
تصویر با امید
kwa matumaini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از با امید
تصویر با امید
희망적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از با امید
تصویر با امید
望んで
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از با امید
تصویر با امید
בתקווה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از با امید
تصویر با امید
อย่างมีความหวัง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از با امید
تصویر با امید
dengan harapan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از با امید
تصویر با امید
hoffentlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از با امید
تصویر با امید
hopelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از با امید
تصویر با امید
con esperanza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از با امید
تصویر با امید
speranzosamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از با امید
تصویر با امید
com esperança
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از با امید
تصویر با امید
希望地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از با امید
تصویر با امید
з надією
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از با امید
تصویر با امید
z nadzieją
دیکشنری فارسی به لهستانی